|
یک شنبه 22 بهمن 1391برچسب:, :: 14:26 :: نويسنده : narges
با یه بدن درد شدید از خواب بیدار شدم. -اه تازه داشت خوابم به جاهای باحالش می رسید... بلند شدم وصورتمو شستم توی آینه نگاهی به مو های ژولیده و صورت پف کردم انداختم.از هال رد شدم وبه اتاق خوابم رفتم،مشغول شونه کردن موهام بودم که چشمم به طراحی های راکتورهیدروژن افتاد،حدود 2هفته بودسر طراحی یه بخش مهم گیر کرده بودم،اگه حل می شد چی می شد،دنیا تکون می خورد!بحران انرژی و مسئله اورانیوم که حل می شدنصف جنگ ها تموم می شد توی افکارم غوطه ور بودم که از هال صدای گوینده ی اخبار رو شنیدم:امروز 15 اسفند سال ..13مصادف با..... وای خدا امروز تولد غزاله باید چیکار کنم،چه طور فراموشش کردم این راکتور لعنتی پاک از یادم برده بود،برای امروز بهش قول داده بودم ببرمش یه جای خاص،کجا بود.....آها یادم اومد قرار بود ببرمش قطب جنوب دایناسورببینه! -هی چته نرگس چرا کلافه ای؟ -زامی ولم کن حال ندارم. -عیب نداره،الآن سر حالت میارم.خواستم دهنم رو باز کنم که زود تر ازمن گفت:امروز سالگرد20000سال تاسیس کنفدراسیون بین الکهکشانیه،بزرگ ترین جشن کل عالم. -خوب به من چه... -نابغه تو به عنوان نماینده کره زمین دعوتی. -من حوصله این کار هارو ندارم ولم کن خواهشن. -باشه هر جور مایلی،فقط اینم بگم که می تونی دوتا همرا داشته باشی. این رو که گفت مثله فنر از جا پریدم ، -الهی قربونت برم زامی،زودتر می گفتی.نجاتم دادی می خوامت. بلند شدم ماچش کنم که ازش رد شدم وخوردم زمین. -نرگس تو هنوز به مکالمه سه بعدی عادت نکردی؟ -نه بابا،هیچ وقتم عادت نمی کنم. -پس منتظرم.فعلا -فعلا آخ خدا جون نوکرتم نجاتم دادی!به غزال زنگ زدم وگفتم:سلام عزیزم تولدت مبارک.آماده شو باید می خوام ببرمت یه جایی که تاحالا نرفتی. -اگه می خوای منو ببری دایناسور ببینم،باید بگم همی جون منو قبلا برده. (ای تو روحت همی،بهتر من یه جای باحال تر می برمش -چی دایناسور؟؟؟؟؟این ایده ها قدیمی شده رفیق تماس رو قطع کردم.باید همه چی رو چک کنم،بزار ببینم فضا پیمام برگ معاینه فنی داره؟آها داره داره،کارواشم که رفته برم خودمو آماده کنم.
ادامه دارد.... نظرات شما عزیزان:
اجي اپم بدو كه دير شد
پاسخ:اومدم اومدم کلاس زبان داشتم. ![]()
![]() |